من یه سال در این روستا زیستم و کار کردم
به نظر شما چه کاری باید برای این نو گلان انجام میدادم
اینا یه کم بزرگترن
اینم من
یادش به خیر روز آخری که از اون روستا اومدیم با دوستم رفتیم اداره مربوطه و در خواست بازنشستگی دادیم
یکی از کارمندا با کمال تعجب و بهت به ما نگاه کرد و گفت: ...
منم گفتم اخه نمی دونی که... ما تو این یه سال به اندازه 30 سی سااااااااال پیر و فرسوده شدیم
اینو که شنیدن کلی زدن زیر خنده و اتاق رفت هوا ... وگفتن پس اوضاع ازین قرار ه ه ه ه و....
اخه بقول خودشون خیلی براشون جالب بود...
بین چقد پیر شدم