اهای عالِم
سکوتی که بر من انداختی
غمی که در دلم کاشتی!
به پندار تو...
یا مرا، فسرده ساختی؟
زاین عمل مرا، تو باختی؟
زهی...! که به ظن من:
تو غلط پنداشتی...
زهی...!
محیطم را سکوت ساختی
درونم را غشون کاشتی
به خیال تو
اگر ساکتی، به تماشای غروب است
راکبی، به تمنای سرور است؟
نی...! نی...!
درونم هیاهو ساختی
برایم رهی پر زکوه ساختی!
و من
به تماشای غروب
چشم بر اندیشه فرو بندم
و
خیره به انکار راه
دو چشمم پی انکار سراب است
و فکرم پی انکار دو چشمم
جدلی پیش آمد
که دل را به چنان فریادی وامی دارد
که بر گوش فایق آید
و هیاهو چنان در سکوت ذهنم غوغا کند
که فاصله دم و بازدمم به درازای ابد تا ازل افتد
اهای سنگ دل
آبگینه ی سکوتم را نشکن
بگذار تا در این هیاهو
آرام بیاسایم!
میخواهم بیاسایم
بازدمم را تا ابد جویا باش!
این هم دم من...
هاااااااا ...!
سخن عاشقانه گفتن.. دلیل عشق نیست..
عاشق کم است..سخن عاشقانه فراوان..
عشق عادت نیست..
عادت همه چیز را خراب میکند..
از جمله عظمت دوستداشتن را..
از شباهت به تکرار می رسیم و از تکرار به عادت..
از عادت به بیهودگی.. و از بیهودگی به خستگی و نفرت..
درود برانسان های خوب،
آنان که در اندیشه ی دیگران تصویر خوب می نگارند
تا آنجا که یادشان همیشه زیبا
و نامشان همواره در دلها باقی بماند!
روزه گرفتن تو خوزستان اونم تو دمای 50 و بالای 50 درجه ای
به خدا خودش صبر ایوب می خواد تا افطار بشه